خشکبار توکل
سال ساخت: 1397
موقعیت: بابل، مازندران
دسته بندی: تجاری
متراژ: 160m2
معمار: مجتبی بهزادمهر
تیم طراحی : -
خشکبار توکل
برند توکل، از کسبوکارهای تخصصی حوزه خشکبار، نیازمند بازسازی فضای فروش خود در شهرستان بابل بوده است؛ بازسازی فضایی به مساحت 170 مترمربع به صورتی که بر هویتِ کلیت برند تاثیر گذاشته و تعطیلیِ فروشگاه را، پیرو این تغییرات، به حداقل زمان ممکن برساند. در این پروژه سعی بر این بوده است تا معماری، بدیلی شاعرانه برای جهان بیرون از خود تولید کند، به صورتی که مواجهه با هر پدیدهای مسئلهمند شده و هر چیز که بدیهی به نظر میرسیده است، بازتعریف شود. بازتعریفی که محدودیتی در مقیاس خود نمیبیند، از چیستی پوستهی بنا شروع شده و حتی چگونگی بودن یک ترازو را تحتالشعاع قرار میدهد. هدف این رویکرد اما یک بازی طراحانه نیست، هنگامی که یک کسبوکار به دنبال بازتعریف فضای خود میرود، تنها برای بهبود کاربری فضا نبوده چرا که تجارت و رونق فضا به خودی خود اهمیت ویژهای دارد و عجین شدن بیشتر با مخاطب، همیشه مطرح است. معماری تنها زمانی میتواند انسان را بارها و بارها به خود بازگرداند که پرسشی ایجاد کند، پرسشی که در پی خود به معماری هویت ویژهای میبخشد و تمامیت آن فضا را از دیگرانِ مبتذلشده تمییز میدهد.
در چند مقیاس ایدههای این اثر قابل بررسی میباشند. از آنجایی که کلیت اثر میخواهد تفاوتی میان خود و واقعیت بیرون ایجاد کند، در مواجههی با شهر (از طریق پوسته بیرونی) نیاز به ایجاد تناسبی میان ظرف و مظروف خود دارد. مسئله اینجاست که چه ارتباطی میتوان میان خشکبار و مرزهای معماری یافت که واجد کیفیات معمارانه نیز باشد. دانههای خشکبار، در اینجا به طور خاص پسته، در تعریف مرز میان بیرون و درون و ایجاد پوستهی سخت و هستهی نرم دارای کیفیاتی بودند که امکانات معمارانه خاصی را در خود داشتند. طبق این الگو، پوستهی بیرونی با سرامیکهای سیاه همان پوستهی سخت را نمایندگی میکند که با خطوطی از مس بر مرزهای آن تأکید شده است. فضای داخلی نیز، به پیروی از همان ماهیت نرم هسته، توسط نیروهای مختلف (مانند ورود نور) شکل گرفته و با مصالحی مانند چوب و مس به تقابل با صلبیت پوستهی سیاه بیرونی میپردازد. در کنار این مسئله، در داخل فضا هدف این بوده است که سه حوزه مسئلهمند شوند، حوزههای نگهداری، عرضه و فروش و این مسئلهمند شدن در نقاطی رخ دهد که اتصالی میان انسان و کالبد اتفاق میافتد.
برای حوزه نگهداری محصول، باکس محصولهای مختلف به صورتی طراحی شدند که هر یک هویت ویژهی خود را داشته باشند. ظروف نگهداری تنقلات، از صفحاتی با طاقهای واژگون ساخته شدند که از آنها برای نگهداری جعبهها استفاده میشده است. علاوه بر این، باکسهای شکلات با سازوکاری طراحی شدند که زواید اتصال باکس به دیوار را کم کنند؛ در این حالت برای نورپردازی، به علت عدم وجود ساختاری بیرونی، نیاز به یک نوآوری در طراحی وجود داشت که به کمک کلید کاپوت ماشین پیکان امکان نورپردازی در هر باکس مهیا شد و چیزی مانند تأسیسات الکتریکی را درگیر هویتبخشی مجموعه کرد.
در حوزهی عرضه و فروش، نیز به همان منوال سعی شد به لحظات اتصال و تعامل میان برنامهها توجه کنیم. برای مثال، لحظهی تعامل میان کارمند و محصول در ابزاری به نام سرتاس تأکید میشود. بنابراین انتخاب این بود که به صورت ویژهای به این عنصر بپردازیم. مس به عنوان مصالحی که امکانات زیباییشناختی جدیدی را به همراه میآورد انتخاب شد که مادیت سرتاس را تحت تاثیر قرار دهد. علاوه بر این، لحظات تعامل میان فروشنده و مشتری نیز مورد توجه قرار گرفتند. صحنهی فروش که شامل عناصری مانند ترازو و ظروف مخلوط کردن آجیل و ... بود هر یک به نوعی بازتعریف شدند که به جای آنکه مازادی بر فضای اصلی دیده شوند، به بخشی از هویت تبدیل شده و بدیلی باشند برای وضعیت متداول فروش. برای مثال ترازو در این طرح به صورت کامل دمونتاژ شده و عناصر مختلف آن با نگاهی به کلیت پروژه و مصالح به کار رفته (به طور خاص مس) بازتعریف شدند. حتی برای سطلهای زباله با تعبیه شوتینگ در زیر پیشخوان کارمندان، صورتی غیرمعمول ارائه شده است و برای افتتاح پروژه نیز کارتی طراحی شد تا نه تنها تعریف جدیدی از کارتهای تبلیغاتیِ کسبوکارها بدهد بلکه هویتی همراستا با هویت کلیتِ مجموعه داشته باشد.
طراحی از قاشق تا شهر، شعاری که ارنستو راجرز برای توصیف رویکرد برخی از معماران میلان ساخته بود، هنوز میتواند به عنوان بیانیهای برای توضیح رویکرد معماران سراسر دنیا استفاده شود. به خصوص برای معمارانی که به هنگام خطکشیدن، نه صرف یک ساختمان بلکه نوعی از بودن و دیدن را طراحی میکنند؛ مانند رویکردی که در این پروژه سرلوحه قرار گرفت و ماحصل آن نه تنها بر زیبایی، بلکه بر برنامههای عملکردی و هویتی پروژه، به بهترین نحو ممکن، اثرگذاری کرد.